سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قصر شیشه ای

 
سلام...اینبار سلامی نه از جنس دل تنگی و حسرت و انتظار...سلامی از جنس پریشونی
یه قلب تنهــا...یه قلب تنها که تنها یه هق هق شبونه جورشو می کشه...این بار باور کن...
این یه قصه نیس...
ریزش برگ های زرد خیال نیس ،تو کوچه پس کوچه های دل تنگی یه دخترتنها...
ضربانشو حس کن...ضربان سردرگمی یه قلب تنهـا، یه فکـر آشفـته تو سیـاهی بر باد رفتن
آرزوهایی که هر شب تو خیالش رنگی میکرد...

یه حس غمناک با یه بغض فـروخورده تو گلوش و یه کاغـذ خیس از آرزوهـایی که با تموم
وجودش هر روز از بر می کرد...آرزوهای قشنگی که آسمـون رویاهاشو مملو از ستـاره
می کرد...ستاره هایی که کم سو شدن تو یه غروب غم انگیز پریشونی...
گردباد دلهـره و اضطراب دریای آروم آرزوهاشو طوفانی کرد...آسمون نیلی رویاهاش به
یک باره تیره شد...تیره شد از ابرهای سیاه آشفتگی...
اونقد تیره شد که رعد و برق یاس و نومیدی،بیستون امیدشو لرزوند و بارون سرد حسرت
آرزوهاشو شست...

مث یه ماهی تنها و سردرگم تو آب گل آلود آرزوهاش می غلتید و رویای دریایی شدن رو
به مرداب آرزوهاش می سپرد...مث یه گلبرگ نوشکفته که تو اوج بهار زندگی زرد شد و
 از ریشه جدا شد...مث یه آواز نخونده تو گلوی پرستوی کوچیکی که از سرما رو درخت
بی شاخ و برگ آرزوها یخ زد...
ضربانشو حس کن...نبض آشفتگی دخترکی تنها تو کوچه پس کوچه های غریب وخاکستری
زندگی...نبض آشفتگی من..




برچسب‌ها: دل نوشته
[ شنبه 91/3/6 ] [ 11:42 صبح ]
.: Weblog Theme By YourtheM :.

درباره وبلاگ

فرقی نمیکند که شعرهایم را روی کاغذ بنویسم یا روی ماسه های دریا..! یا حتی رو شیشه بخار گرفته پنجره..! این شکوه حضور توست که به نوشته هایم اعتبار می بخشد...
لینک دوستان
امکانات وب